Hamed Bavafa | حامد باوفا
Software Engineer | Interested in everything
یادداشت آنچنانی
این روزا که ماجرای فلسطین بیش از پیش هایپ شده، صحبت های این و اون رو توی وب دنبال می کنم و به نظرم میاد که اغلب صحبت ها، بالاخص تو اروپا، چنان که افتد و دانی، مایه ی چپ دارند! این البته چیز جدیدی نیست ولی اینبار یک تمرکز عجیب رسانه ای پشتش داره و اینجا تو اروپا، به کف خیابون کشیده و داره توسط دانشگاه و حزب های چپ و روشنفکرها حمایت می شه. صرف نظر از موضوع فلسطین، نکته اینه که مرز بین روشنفکری و چپ گرایی توی خیلی موارد باریکه و به نظر میاد موضوع تازه ای هم نیست. راجع به این کنجکاوی کردم و به یک سری سخنرانی از ادوارد سعید رسیدم1. متفکر آمریکایی و فلسطینی تبار که قاعدتا دغدغه ی فلسطین هم داشته و به نظر نمونه ی خوبیه. ایشون صرف نظر از موضوع فلسطین، یه تعریفی از روشنفکر داره. در واقع اول یک سری تعریف کلاسیک میاره، بعد یه سری نمونه ی قرن بیستمی و بعد بسط خودش از نقش روشنفکر و توصیه اش در روش روشنفکری و در نهایت تاکید موکد بر اینکه روشنفکر خوب، ساید مستقل بازی می کنه و در خدمت سیستم ها نیست. یه نگاه سریع به اینها بندازیم:
ژولین بندا روشنفکرها رو با عبارت فیلسوف-شاهان (Philosopher kings) معرفی میکنه که خلاصه اش میشه گروهی از انسان ها که طبقه ی عالمی رو تشکیل دادن و در تقابل با عوام قرار می گیرند. کسانی که فعالیت هاشون اهداف روزمره یا دم دستی رو تعقیب نمی کنه و یک قلمرو دگر جهانی دارند و در نهایت از آدم هایی مثل سقراط و اسپینوزا و ارنست رنان حرف میزنه. اما در نهایت برای این گروه نقش اجتماعی هم قائله. یعنی علی رغم وجود این فضیلت های نادر، فرار از تعهد یا در برج عاج نشینی رو در بعد اجتماعی نکوهش میکنه و معتقده این گروه ویژه باید به سبب فضیلت های روحانی خاصی که دارند (… و معلوم نیست از کجا میارن)، حتی تا پای تبعید و مصلوب شدن هم پیش برن. همین موضوع مهم ترین کتابش، «خیانت روشنفکران» هم هست. خلاصه این که با یه نگاه روحانی مواجه ایم که مسئولیت و نقش هم قائله.
دیدگاه دیگه ای وجود داره از گرامشی که روشنفکرها رو به دو دسته ی سنتی و ارگانیک دسته بندی میکنه. دسته ی سنتی اون دسته از کسانی اند که صاحب شغل سازمانی و برچسب خورده ای هستند و فرهنگ کاری مشخصی دارند و به این واسطه، مناسبت هایی را الگو و توی جامعه نهادینه می کنند و در مقابل دسته ی روشنفکرهای ارگانیک یا سازمان یافته قرار می گیرند که در ارتباط با طبقات و تشکیلات و گروه های مختلف جامعه اند که با یک رویکرد دانشی، روشنفکری را برای سازمان دادن خواست ها و کسب قدرت به کار می گیرند و با ساختار غالب پیکار میکنند. (بله. گرامشی، مارکسیست و چپ بوده). در نگاه ایشون همه آدم ها روشنفکرند ولی همه نقش روشنفکری رو پیاده نمی کنند.
و بعد جلوتر در قرن بیستم که دوره ی رونق روشنفکری باشه، روشنفکری در جهت «ایدئولوژی» قرار می گیره که با ایده هایی مثل فاصله گرفتن از طبقه حاکم و کمک به توده ها و نقد مستمر دولت ها و تصمیماتشون و این جور چیزها همراهه. غالب تفکرات این دوره گرایشات همین شکلی و با مایه ی چپه که با فراز و فرود هایی به دوران معاصر میل می کنند و در نهایت اون تصویری رو می سازند که ذهن ما ناخودآگاه از روشنفکر تداعی می کنه! اکثر کتاب هایی که با عنوان «روشنفکری و فلان چیز» پیدا میشه، بیشتر از این دوران و چهره های شاخصش حرف زده. امثال سارتر، امیل زولا، کامو و … دیدگاه خود سعید هم حول همین مفاهیمه با یک تاکید مفصل بر این نکته که در خدمت سیستم بودن، منجر به زوال و فساد روشنفکر میشه و چیز بدیه!
برای من این خیلی جالبه که فصل مشترک همه ی این تعاریف، داشتن درون مایه چپه! انگار روشنفکر لزوما جور ناجور یا خرمگس جامعه است و باید باشه. سوال اینجاست که چرا روشنفکری باید مدل عصیان تاریخ مصرف گذشته قرن بیستمی رو دنبال کنه؟ آیا ما تا ابد متقاعد شده ایم سیستم ها فاسدند یا توزیع متناسبی از قدرت ندارند و مشارکت در حل مشکلاتشون اخلاقی نیست؟ آیا نمیشه سیستمی داشت که روشنفکر ها در اون، ضمن پذیرش کمبود ها و عدم قطعیت ها، ذهنشون رو برای حل مساله/مشکل به کار بگیرند؟ داشتن چنین مدلی حداقل در یک اسکیل مشخص، با اطلاعات محدود من، در طول تاریخ ناممکن نبوده و نیست. من این جایگاه روحانی ناظر و دانای کل رو دوست ندارم.
نظر شما برای من جذابه. اگر به هر ترتیبی دوست ندارید از کامنت ها استفاده کنید، میتونید اینجا ایمیل کنید.
سخنرانی های ادوارد سعید: https://www.bbc.co.uk/programmes/p00gxr1s
نسخه ی متنی سخنرانی ها: Representations of the intellectual: the 1993 Reith lectures ↩︎